باغ تماشا
این خفته ها به باغ تماشا نمی رسند
مردابها به ساحت دریا نمی رسند
غرق اند در تهاجم این روزمرگی
هی می دوند ثانیه ها را... نمی رسند
مجنون به چشمهای کسی اعتنا نکن
هرگز به چشم عاشق لیلا نمی رسند
دیگر پلنگ ها به خیال و حریم ماه
حتی درون خلسه و رویا نمی رسند
خورشیدک جنوبی من بر دلم بتاب
یخ های اردبيل به دریا نمی رسند
دلشوره های پر شده از بی قراری ام
بر گوش های فاصله آیا نمی رسند؟
هي نامه پشت نامه... نميخواني ام مگر ؟
يا نامه ها به دست تو آنجا نميرسند ؟
عمری برای آمدنت نذر کرده ام
آخر چرا به حاجت ماها نمی رسند؟
شبنم فرضي زاده
ديوار بي احساس
مگذار اين حس جدايي جا بيفتد
اين فاصله فرسنگ بين ما بيفتد
تا عشق هست و حس زيباي محبت
در دل چرا احساس غربت جا بيفتد
روي لـب مـا جـاي حـرف عاشقانه
هـي واژه هـاي تلخ غم افزا بيفتد
آن سايه هاي شوم ترديد و تزلزل
بـر ايـن يقـين روشن زيبا بيفتد
ديوار بي احساس سردي و جدايي
در وسـعـت آبـادي دل هـا بيفتد
حيف است بر دلهاي چون آيينه ي ما
آوار هـاي سنـگـي حاشا بيفتد
دل دل نكن آه از دل و دلواپسي ها
در دل چرا هي دل دل بيجا بيفتد ؟
تا كي به كنج انزوايي مثل مرداب
اين چشمه سار تشنه ي دريا بيفتد ؟
محض خدا حالا بيا از خود بپرسيم
اصـلا مـيان مـا چـرا دعـوا بيفتد ؟
محمد رحيمي
شب و تلواسه
باز شب است و غم و دلواپسي
آمـده جان بـر لـبم از بي كسي
مـانـده بـه يـاد تـو نـگـاه دلـم
خـيره به گلـدان گل اطلسـي
كرده نهان چهره مه شب فروز
زين همه غم كاش به دادم رسي
بـاغ بـه تـاراج خـزان رفـتـه بـاز
مانده ز بُستان تل خار و خسي
داده غم هجر تو عمرم به باد
كاش تو بودي به كنارم بسي
باز من و چشم تر و اضطراب
باز شب است و غم دلواپسي
عبدالرسول ميركياني
نظرات شما عزیزان:
|